مسأله آیین پیامبر (ص) قبل از بعثت، یکی از موضوعاتی است که دانش­مندان اسلامی و غیراسلامی به آن پرداخته­ اند

چکیده

مسأله آیین پیامبر (ص) قبل از بعثت، یکی از موضوعاتی است که دانش­مندان اسلامی و غیراسلامی به آن پرداخته­ اند. در این مورد نظریات و دیدگاه­های مختلف وجود دارد، به گونه­ای که برخی از دیدگاه­ها پیامبر(ص) را تا حد بت­ پرستی پیش برده­اند.

در این مقاله، فقط دیدگاه­های دانش­مندان اسلامی بررسی می­شود. در ابتدا دیدگاه­ها مطرح می­گردد و سپس نقد و بررسی خواهند شد. شیوه این تحقیق، تحلیلی بوده و بیشتر به نظریات نویسندگان و گزارش­های منابع تکیه دارد. البته از آیات و روایات نیز استفاده شده است.
عمده ­ترین مسأله­ای که در این­جا بررسی شده، یکی مسأله انتساب بت­پرستی به پیامبر (ص) و دیگری پیروی آن حضرت از پیامبران پیش از خود است. این دو دیدگاه همراه با دلایل مختلف بررسی و نقد شده و در نهایت به این نتیجه رسیده که پیامبر(ص) دارای شریعت و آیین مستقل و مخصوص خود بوده­اند.

مقدمه

تبیین موضوع : برای ما بسیار اهمیت دارد که آیین پیامبر اسلام (ص) پیش از بعثت چه بوده و آن حضرت اعمال عبادی خود را بر اساس چه دینی انجام می­دادند. این مقاله در صدد است تا آیین و شریعت پیامبر اسلام (ص) را از زمانی که به سن تکلیف رسیدند تا زمان بعثت، بررسی کند.
اهداف تحقیق: هدف علمی مقاله این است که چگونگی عبادت رسول خدا(ص) در پیش از بعثت را بررسی کند. و به سؤالاتی که در این زمینه مطرح می­شود، پاسخ دهد.
سابقه تحقیق: در این مورد کتاب مستقلی وجود ندارد، ولی در لابه­لای کتاب­های اصولی، تفسیری، تاریخی و سیره، در این موضوع بحث­های زیادی انجام شده است. برخی از کتاب­هایی که در این مورد نوشته شده یا با این موضوع ارتباط دارد، عبارتند از: کتاب الرد علی من زعم ان النبی (ص) کان علی دین قومه قبل النبوۀ ( جعفربن احمدبن ایوب سمرقندی، نجاشی ص121)، کتاب الرد علی من زعم ان النبی(ص) کان علی دین قومه(حسین­بن اشکیب، نجاشی ص44)، الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)، سیدجعفر مرتضی عاملی ج2، ص87، پیامبر شناسی، علی­اصغر رضوانیص 283.

روش تحقیق: روش تحقیق توصیفی – تحلیلی است.
سؤالات اصلی: پیامبراکرم(ص) پیش از بعثت بر چه آیین و شریعت عمل می­کردند؟
ایشان در آن زمان چه دین و آیینی داشتند؟
سؤالات فرعی: آیا پیامبر اکرم (ص) پیش از بعثت بت­پرست بودند؟ آیا ایشان تابع پیامبران گذشته بودند؟ ممکن است اسلام دین پیامبر(ص) بوده باشد؟

کلیات
واژه­ شناسی

مهفوم دین: دین در لغت به معنای عادت، اطاعت، جزا و حکم و در اصطلاح به معنای طریقت و شریعت است؛ یعنی راه، قانون و مجموعه قوانین الهی و آسمانی. منظور ما از واژه دین در این تحقیق، فقط مسائل عبادی است که رفتار و کردار پیامبر(ص) را شامل نمی­شود.
مفهوم بعثت: بعثت از ماده “بعث” و در لغت به معنای برانگیختن، برخیزاندن و فرستادن، است و از منظر شرع، یعنی فرستادن خدا انسانی را به سوی انس و جن تا آنان را به راه حق و راست دعوت و هدایت کند.
پیامبر اکرم(ص) در چهل سالگی مبعوث شد و رسالت ایشان از این زمان آغاز گردید. این تحقیق تنها به عبادت و شریعت رسول خدا (ص) در دوران پیش از بعثت می­پردازد.
زمینه تاریخی بحث: دانش­مندان اسلامی از همان قرون اولیه اسلام در این زمینه بحث کرده­اند. هر کس به نحوی در مورد اسلام یا پیامبر(ص) قلم فرسایی می­کرد و به آیین و دین پیامبر(ص) قبل از بعثت اشاره می­نمود. هرچه از زمان می­گذشت، باز این بحث گرم­تر می­شد. در قرن­های بعدی که اسلام و علوم اسلامی ترقی یافت دانش­مندان علوم مختلف این بحث را به­طور گسترده پی­گیری کردند. در نتیجه کتاب­هایی در این زمینه نگاشته شد. امروزه پژوهش­گران به این بحث به­طور جدی توجه دارند.
سابقه تحقیق: عالمان اسلامی به این موضوع همیشه توجه داشته و در آثار خود به گونه­ای به آن اشاره کرده­اند. این آثار را به دو دسته می­توان تقسیم کرد:

الف) کتاب­های مستقل:

1. کتاب الرد علی من زعم ان النبی (ص) کان علی دین قومه قبل النبوۀ، اثر جعفر بن احمد بن ایوب سمرقندی ( نک: نجاشی، ص 121)؛
2. کتاب الرد علی من زعم النبی (ص) کان علی دین قومه، اثر حسین بن اشکیب خراسانی ( نک: نجاشی ص 44)؛
3. دین پیامبر قبل از بعثت، اثر محمدصفر جبرئیلی، ( نک: مجله پاسدار اسلام، ش 177 و178، سال پانزدهم، 1375).

ب) کتاب­های غیرمستقل:

این­گونه منابع بسیار است که به برخی از آنها اشاره می­کنیم:
1. منابع تفسیری: تفسیر فخرالدین رازی (م606)، تفسیر قرطبی (م)، تفسیر ابن­کثیر (م774)، تفسیر علامه طباطبایی؛
2. منابع حدیثی: مسند احمدبن­حنبل (م241)، صحیح بخاری (م256)، بحارالانوار مجلسی (م1111)؛
3. منابع اصولی: العدۀ فی اصول الفقه، شیخ توسی (م460)، المستصفی فی علم الاصول، غزالی (م505)، الاحکام فی اصول الاحکام، آمدی، البحر المحیط فی اصول الفقه، زرکشی (م794)؛
4. منابع سیره پیامبر(ص): سیره ابن­اسحاق (م156)، سیره ابن هشام (م213)، سیره ابن­کثیر (م774)، الصحیح من سیره النبی­الاعظم ، مرتضی عاملی، سبل­الهدی­والرشاد، صالح شامی (م942)، دلائل­النبوه، بیهقی (م458).
نظریات: در این مورد، نظریات و دیدگاه­های مختلف مطرح شده است. در اصل می­توان این نظریات را بر سه دسته تقسیم کرد:
الف) پیامبر(ص) پیرو قوم خود بودند.
ب) از شریعت انبیای قبل پیروی می­کردند.
ج) تابع پیامبران قبل نبودند، بلکه دارای شریعت مستقل و مخصوص خود بودند.
دیدگاه اول: موحد نبودن پیامبر(ص) قبل از بعثت
این نگرش برخاسته از یک سری روایات است که رنگ و بوی بت­پرستی می­دهند. طبق این روایات، گروهی بر این باورند که حضرت قبل از بعثت موحد نبوده­اند. گویا در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که این دیدگاه را تثبیت و تقویت می­کند. باید گفت: ناآگاهی از تفسیر آیات، این نگرش را به وجود آورده است. در ادامه، روایات و سپس آیات را بررسی نموده، دیدگاه بزرگان اسلام را بیان خواهیم کرد.
روایات
در منابع متقدم اسلامی، شش یا هفت روایت وجود دارد که رسول خدا(ص) را – العیاذ باا…- بت­پرست معرفی می­کنند. این روایات مختلف و محتوای متفاوت دارند:
الف: پیامبر(ص) بر دین قومش بوده، یعنی در تمام مورد اعم از آداب و سنت، امور اجتماعی و حتی در امور عبادی، دنباله­روی قریش بودند.
ب) ایشان برای بت­ها قربانی می­کردند.
ج) پیامبر از گوشت قربانی­هایی می­خوردند که برای بت­ها صرف می­شد.
د) استلام بت­ها.
در ادامه، روایات را به ترتیب آورده، سپس به بررسی آنها می­پردازیم. باید توجه داشت که هدف اصلی ما، محتوا و متن روایات است و به این معنا نیست که از سند روایات غفلت کرده­ایم.
الف) پیامبر(ص) بر دین قومش بوده
در این مورد چند روایت وجود دارد که به ترتیب به آنها اشاره می­کنیم:
1. ابن­سعد (م230) از السدی نقل می­کند: کان علی دین قومه اربعین عاماً؛ حضرت چهل سال تابع قوم خود بود .
2. ابن جوزی (م597 ) این روایات را با کمی تفاوت چنین نقل می­کند: انه کان علی دین قومه اربعین سنةً؛ حضرت چهل سال بردین قوم خود بود .
3. ابن­اسحاق (م156) روایتی را از جبیربن­مطعم چنین نقل می­کند:
لقد رأیت رسول الله و هو علی دین قومه و هو یقف علی بعیر لنا بعرفات من بین قومه حتی یدفع معهم توفیقاً من الله عز و جل؛ پیامبر را دیدم در حالی که ایشان بر دین و آیین قومش بود. حضرت در عرفات در میان قوم خود سوار بر شترش ایستاده بود.
دانش­مندان هر یک به سهم خود، در پاسخ یا رد این روایات سخن گفته­اند. پیش از ورود به بحث، به تبیین دو کلمه «دین» و «قوم» می­پردازیم:
« دین»: کلمه دین در این روایات به معنای اصطلاحی نیست که تنها مسائل اسلامی را شامل شود، بلکه منظور از دین، حضور پیامبر در قریش است؛ چون آن حضرت پیش از بعثت، هیچ مخالفتی با قریش نداشتند و هر کسی که ایشان را می­دید، همین فکر را می­کرد .
« قوم»: منظور از قوم، قریش است؛ چون در روایات، هیچ قرینه­ای ذکر نشده تا بفهمیم منظور از قوم، قریش یا خانواده­اش است.
این روایات، با دو لفظ متفاوت نقل شده­اند: یکی با لفظ “امر”، «کان علی امر قومه» و دیگر با لفظ “دین”، «کان علی دین قومه». این دو عبارت به یک معناست؛ یعنی پیامبر  میان قوم خود چهل سال زندگی کردند، نه این که چهل سال مثل قوم خود بت­ها را سجده و پرستش نمودند. از سوی دیگر، درحدیث بودن این عبارت «و هو علی دین قومه اربعین عاماً» شک است. بعضی­ها این قول را اصلاً حدیث ندانسته، آن را کاملاً رد می­کنند. در تفسیر ابن­جوزی(م597) چنین آمده است: «لیس بحدیث و انها هو رأی بعض اهل العلم و هو مرجوح.»  این قول اصلاً حدیث نیست، بلکه نظر و رأی برخی از علماست که بر آن اعتنا نمی­شود.
به فرض این که این قول را حدیث و آن را به معنای عبادت بدانیم، خلاف واقعیت خواهد بود؛ چون عبادت بت­ها مساوی است با شرک؛ در حالی­که تمام بزرگان اسلام، بر این باورند که حضرت یک لحظه هم به خدا شرک نورزیده است؛ حتی خود مشرکان هم همین عقیده را داشتند؛ چون اگر پیامبر  بت­پرست بود، خود آنها بر ایشان عیب می­گرفتند.
در ادامه، به تفسیر برخی از بزرگان در این زمینه می­پردازیم. بیهقی(م458) می­گوید:
معناه علی ما کان قد یفی فیهم من ارث ابراهیم و اسماعیل فی حجهم، مناکحهم و بیوعهم دون الشرک فانه لم یشرک بالله قط.
معنای حدیث این است که حضرت در برخی از آداب و رسومی که از حضرت ابراهیم و اسماعیل مثل حج، نکاح و خرید و فروش میان قریش به ارث مانده بود پیروی می­کردند غیر از شرک؛ چون حضرت هرگز به خدا شرک نورزیدند.
احمدبن­حنبل(م۲۴۳) می­گوید:
من زعم انه علی دین قومه فهو قول سوء.
اگر کسی بگوید که ایشان بر دین قومش بوده، حرف بسیار بدی است.
قاضی عیاضی(م544) می­گوید:
پیامبر هرگز بر دین قوم خود نبوده و هرگز صنم را عبادت نکرده و سر تعظیم در برابر بت­ها فرود نیاورده است.
اگر مقصود از دین قوم پیامبر، آیین پدران و اجدادش باشد، همان دین ابراهیمی و توحیدی است. روایتی را از جبیربن­مطعم نقل می­کنند که عبارت و «هو علی دین قومه» دارد، درحالی که او می­گوید:
رأیت النبی و هو یقف علی بعیر له بعرفات من بین قومه حتی یدفع بعد هم توفیقاً من­الله.باید توجه داشت که این دو روایت، از جهت سندی کاملاً مثل هم هستند. از این رو، این روایات شک را بیشتر بر می­انگیزد و صحت و سقم روایت اولی را زیر سؤال می­برد.
ب) پیامبر برای بت­ها قربانی می­کردند!
در این مورد، چند روایت وجود دارد که در منابع قدیم و از زبان خود رسول الله نقل شده است؛ از جمله ابن­هشام (م213) نقل می­کند:
انه قال: اهدیت للعزی شاةً عفراء و انا علی دین قومی؛
برای بت عزی گوسفند خاکستری هدیه فرستادم و من بر دین خود هستم.
طبق این روایت، رسول خدا به بتها اعتقاد داشته و این اعتقاد تا جایی بوده که حتی برای آنها قربانی می­کردند. لازمه این کار شرک به خداست؛ در حالی­که ایشان هرگز به خدا شرک نورزیده­اند. رسول خدا  از همان اوایل زندگی تا آخر عمر، با بت­پرستی مخالفت می­کردند. و برای همین هم مبعوث شده بودند. جریان سفر حضرت به شام و ملاقات ایشان با راهب دیرنشین مسیحی به نام بحیرا، این مطلب را بیشتر روشن می­سازد. وقتی بحیرا پیامبر را به لات و عزی قسم داد، حضرت فرمود:
لا تسألنی باللات والعزی شیئاً فوالله ابغضت شیئاً بعضهما؛
مرا در مورد لات و عزی سؤال نکن! به خدا قسم هیچ چیزی به اندازه این دو نزد من زشت و بد نیست.
ج) خوردن پیامبر از قربانی کفار:
بنابر روایاتی که در منابع متقدم آمده، گویا پیامبر از گوشت­های قربانی­ای می­خوردند که مشرکان برای بت­ها می­کشتند. در این مورد، یک روایت با محتوای مختلف نقل شده است. احمدبن­حنبل(م241) می­گوید:
عن سیعد بن زید: کان رسول­الله بمکة هو و زیدبن حارثه فمر بهما زیدبن عمرو بن نفیل، فدعوه الی سفرة لهما فقال: یابن اخی ! انی لاآکل مما ذبح علی­النصب قال: فما روی عن­النبی بعد ذلک اکل شیئاً مما ذبح علی النصب.
رسول خدا و زیدبن­حارثه، زیدبن­عمرورا بر سفره­ای که نزد آنها بود دعوت کردند. زیدبن­عمرو گفت: «ای فرزند برادر، من از ذبیحه­های که برای بت­ها کشته می­شوند نمی­خوردم. در ادامه زیدبن­عمرو می­گوید: بعد از این دیده نشد که رسول خدا از ذبیحه­هایی که برای بت­ها کشته می­شوند، چیزی خورده باشد.
بخاری(م256) از عبدالله­بن­عمر چنین نقل می­کند:
انه (ص) لقی زیدبن­عمروبن نفیل باسفل بلدح و ذلک قبل از ینزل علی رسول­الله­الوحی تقدم الیه رسول­الله سفرة فیما لهم فابی ان یاکل منها ثم قال: انی لا آکل مما تذبحون علی انصابکم و لا آکل مما لم یذکر اسم الله علیه؛
رسول خدا در منطقه بلدح، زیدبن­عمرو را ملاقات کرد. این قبل از نزول وحی بر پیامبر بود. رسول خدا زیدبن­عمرو را بر سفره­ای که در آن گوشت وجود داشت تعارف کرد، ولی زید از خوردن گوشت خودداری نمود. سپس گفت: من از ذبایحی که برای بت­های خود می­کشند و نیز از چیزهای که در آن اسم خدا برده نشود نمی­خورم.
مقریزی (م 845) می­گوید:
ان بعض­الناس من اهل العلم کان یقول: کان النبی علی دین قومه فی اکل ذبایحهم؛
برخی از اهل علم، بر این باورند که پیامبر در خوردن ذبایح، پیرو قوم خود (قریش) بوده است.
به هیچ عنوان نمی­توان پذیرفت که پیامبر از ذبایحی می­خورده که برای بت­ها کشته می­شد؛ چون مشرکان به قصد تقرب و برای بت­ها می­کشتند. از سوی دیگر، سیره رسول الله خلاف این را ثابت می­کند ایشان قبل از بعثت با مشرکان در برخی از افعال مخالفت می­کردند؛ مثل تنفر از بت­ها و وقوف در مزدلفه و… .
در روایات مذکور چند نکته جای تأمل دارد:
1. این روایات از یک نفر (زیدبن­عمرو بن نفیل) نقل شده و دارای یک معنا، ولی در الفاظ مختلف است.
2. چون الفاظ مختلف­اند، تغییر در معنای اصلی روایت را باعث شده­اند.
3. طبق شواهد دیگر، به نظر می­رسد که برخی از مطالب جلو و عقب روایات، حذف شده است.
4. در روایات هیچ دلیلی وجود ندارد که پیامبر از این سفره خورده باشند یا این سفره متعلق به رسول خدا  باشد.
5. این جمله در روایت احمدبن­حنبل که می­گوید: «فما روی النبی بعد ذلک اکل شیئاً مما ذبح علی النصب»، اصلاً در مورد پیامبر نیست. بلکه گمان راوی بر این بوده که حضرت از ذبایح مشرکان می­خورده است. این عبارت در دیگر روایات، مثل روایت بخاری وجود ندارد. و از کلمه “تذبحون” می­توان فهمید که مخاطب زید، پیامبر نیست.
6. روایتی نشان می­دهد که سفره مال مشرکان بوده نه مال رسول خدا. بخاری از عبدالله­بن­عمرو چنین نقل می­کند:
ان­النبی لقی زیدبن عمرو بن نفیل باسفل بلدح قبل از ینزل علی النبی الوحی فقدمت الی النبی سفرة فابی ان یأکل منها ثم قال زید انی لست آکل مما تذبحون علی انصابکم و لا آکل الا ما ذکر اسم الله علیه؛
رسول خدا قبل از این­که بر ایشان وحی نازل شود زیدبن­عمروبن­نفیل را در منطقه بلدح ملاقات کرد. پیامبر بر سفرہ دعوت شد ولی حضرت از خوردن آن سفره امتناع نمود. سپس زید گفت: «از ذبایحی که برای بت­ها می­کشید، نمی­خورم؛ [بلکه] از چیزی می­خورم که اسم خدا بر آن برده شده باشد».
در این روایت به چند نکته باید توجه کرد:
اول این­که این روایت، با روایات مذکور کاملاً تفاوت دارد.
دوم، این سفره مال رسول خدا نبوده، بلکه از آن مشرکان بوده است.
سوم، پیامبر  به این سفره دعوت شدند.
چهارم، پیامبر  از خوردن آن خودداری کردند.
پنجم، زید به این سفره دعوت شده – چه از طرف پیامبر  چه از طرف مشرکان- به گمان این­که زید از ذبایح می­خورده است.
به هر حال، عالمان مسلمان این روایات را نپذیرفته­اند و هر یک بر ضد و رد این روایات، قلم­فرسایی کرده­اند، که در ادامه، به برخی از آنها اشاره می­شود:
احمدبن­حنبل(م243) می­گوید:
ان النبی کان لم یأکل مما ذبح علی النصب؛
رسول خدا از ذبایحی که برای بت­ها کشته می­شد نمی­خوردند.
برهان­الدین (م1044) می­نویسد:
لم یثبت انه اکل من تلک السفرة ای ولا من غیرها،
اصلاً ثابت نشده است که رسول خدا از این سفره و سفره­های دیگر مثل آن خورده باشند.
امام سهیلی (م581) می­گوید:
کیف وفق­الله زیداً الی ترک ما ذبح علی النصب و ما لم یذکر اسم الله علیه و رسول­الله کان اولی بهذه الفضیلة فی الجاهلیة؛
چگونه خداوند متعال به زید توفیق دارد که ذبایحی را که برای بت­ها کشته می­شود، ترک کند، درحالی­که رسول خدا شایسته­تر به این فضیلت در جاهلیت است.
برهان الدین (م1044) در جای دیگر می­نویسد:
انه (ص) قد اکل من السفرة و بان شرع ابراهیم انه جاء بتحریم المیتة لا بتحریم ما ذبح لغیرالله تعالی فزید امتنع عن اکل ما ذبح لغیر الله برأی رآه لا بشرع متقدم؛
رسول خدا از آن سفره خورده است، چون در شریعت ابراهیمی، برای تحریم میته آمده؛ نه برای تحریم چیزهایی که بر غیر خدا ذبح می­شوند. زید با رأی خود از ذبایح غیرخدا نمی­خورد نه طبق شریعت متقدم.
این قول در هر صورت نمی تواند درست باشد، چون این حکم اگر در شریعت ابراهیمی باشد یا نباشد، رسول خدا7 اصلاً از آن نمی­خوردند.
مقریزی(م845) می­گوید:
و ما اضیف الی النبی من الذبح علی النصب ما کانت قریش تذبحه لان قریشاً تذبحه عند الآلهة تقرباً و تدیناً و هو شرک و کفر ورسول الله قد عصمه الله من هذا و یجوز ان یکون هذا الفعل فی موضوع ذبایحهم فیکون القربان لله کما یصلی الانسان من المسلمین فی کنیسة صلاة الاسلام جاز و هو فی الظاهر قبیح،
در مورد ذبیحه پیامبر بر بت­ها، خلاف این است که قریش ذبح می­کرد چون قریش نزد بت­ها و برای تقرب و تدین ذبح می­کردند در حالی­که این عمل، شرک و کفر است و رسول خدا، معصوم و بری از این کارها هستند و جایز است که همین ذبح به­خاطر خدا در کشتارگاه مشرکان صورت گیرد، مانند این که مسلمان در کنیسه یهودیان نماز بخواند، در حالی­که این کار در ظاهر قبیح است.
استلام بت­ها
استلام به معنای بوسیدن، دست کشیدن و لمس کردن است. طبق برخی از روایات، رسول خدا  در اعیاد مشرکان شرکت نموده و بت­ها را استلام می­کرده­اند.
روایت چنین است:
ان النبی قد کان یشهد مع المشرکین مشاهدهم فسمع ملکین من خلیفیاً و احدهما یقول لصاحبه اذهب بنا حتی نقوم خلفه فقال الآخر : کیف نقوم خلفنا و انما عهده باستلام الاصنام فلم یعد بعد ذلک یشهد مع المشرکین مشاهدهم؛
رسول خدا همراه با مشرکان، مراسم بت­پرستی را مشاهده می­کرد و صدای دو ملکی را که در عقب حضرت بودند شنیدند. یکی از آنها به دیگری می­گفت: بیا برویم و پشت سرش بایستیم. آن دیگری گفت: چگونه پشت سرش بایستیم در حالی­که ایشان قصد استلام بت­ها را کرده است. بعد از این کار، رسول خدا هرگز در مراسم مشرکان شرکت نکرد.
خطیب بغدادی (م 463 ) نقل می­کند:
کان النبی فی اول الامر یشهد مع المشرکین اعیادهم حتی نهی عنه؛
رسول خدا در ابتدا (قبل از نزول وحی) همراه با مشرکان در اعیاد آنها شرکت می­کرد تا این­که از این کار توسط خدا نهی شد.
اگر این روایات را بپذیریم، نتیجه این خواهد شد که رسول خدا پیش از بعثت- معاذالله- بت­پرست بوده­اند، چون معنای عبارت «انما عهده باستلام الاصنام» همین خواهد بود.
این روایات نزد علما کاملاً مردود است. و اهل علم به سند و متن آنها حمله نموده و آنها را تضعیف کرده­اند.
دار قطنی(م) می­گوید:
یقال ان عثمان وهم فی اسناده والحدیث بالجملة منکر غیر متفق علی اسناده فلا یلتفت الیه؛گفته شده که چون در اسناد آن عثمان آمده و مورد وهم واقع شده است، این حدیث به­کلی رد شده و در راست بودن آن توافق وجود ندارد و به آن توجه نمی­شود.
مذی (م742) می­گوید:
قال­الحافظ ابوبکر : قد رواه ابوزرعه الرازی عن عثمان فخالفه الجماعة فی اسناده؛حافظ ابوبکر می­گوید: این روایت را ابوزرعه رازی از عثمان نقل می­کند، ولی جماعتی از اهل علم با سند آن مخالفت کرده­اند.
احمدبن حنبل (م243) این روایت را تضعیف کرده است:
انکره احمدبن­حنبل جداً و قال هو موضوع او شبه بالموضوع،
احمدبن­حنبل این حدیث را جداً انکار کرده، می­گوید: «این حدیث موضوع یا شبه­موضوع است».
طبرانی (م360) می­گوید:
و قوله و انما عهده باستلام الاصنام یعنی حضر مع من استلم لا انه هو استلم؛.
معنای عبارت که حضرت قصد بت­ها را داشته، این است که پیامبر همراه با کسانی که استلام می­کردند، حاضر می­شد نه این­که پیامبر خودش استلام می­کرد.
برهان­الدین (م1044) می­گوید:
المعروف عن النبی خلافه عند اهل­العلم من قوله بعضت الی الاصنام؛
آن­چه از پیامبر نزد علما معروف و مشهور است، خلاف این روایت به­ویژه گفته معروف حضرت است که می­فرمایند: «زشت­ترین و پست­ترین چیز نزد من لات و عزی هستند.» با اقوال و نظریات علما در مورد این روایت، آشنا شدیم که این روایات از تمام جهات ضعیف و لازمه­اش مردود بودن روایات است.
آیات
در قرآن کریم، چند آیه وجود دارد که بنابر ظاهر آنها، – معاذالله- رسول خدا  پیش از بعثت گمراه بوده­اند و خداوند متعال ایشان را هدایت کرد. برخی این گمراهی و آگاهی نداشتن را بر معنای پیروی از قوم خویش (قریش) دانسته­اند. همان­گونه که در بحث قبل گذشت، در این­جا به مهم­ترین آیات در این مورد اشاره می­کنیم:
الف) خداوند متعال می­فرمایدووجدک ضالاً فهدی؛تو را گمراه یافت و هدایت کرد. این آیه، پرجنجال­ترین آیه در این مورد می­باشد. اگر به ظاهر آیه توجه کنیم، نتیجه این خواهد بود که رسول خدا7 قبل از بعثت گمراه بوده­اند و خداوند ایشان را با نور نبوت هدایت کرد.
در این­جا اصل بحث، روی کلمه ” ضالاً ” است، که در این آیه به چه معنا به­کار رفته است. “ضال ” از نظر لغوی، دو معنا دارد: یکی گمشده و دیگری گمراه. برای تشخیص هر یک از معانی مذکور، باید به سیاق جمله توجه داشت؛ مثل این فرمایش امام علی (ع): الحکمة ضالة المؤمن؛حکمت گمشده مؤمن است. کلمه” ضال” در قرآن به چند معنا به­کار رفته است:
1. به معنای فراموشی: ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری؛ هنگامی که یکی از شاهدان فراموش کرد، دیگری او را متذکر شود. (به قرینه” فتذکر”).
2. به معنای گمراه: قالوا تالله انک لفی ضلالک القدیم؛  گفتند: «به خدا قسم تو در همان گمراهی سابق هستی.»
3. مخفی و غایب: أ إذا اضللنا فی الارض اءنا لفی خلق جدید؛ هنگامی که در زمین پنهان و گمراه شدیم، در خلقت جدید قرار خواهیم گرفت. برخی از مفسران “ضلالت” را به معنای طالب، متحیر و محب دانسته­اند.
“ضلالت” در قرآن نیز به معنی گمراه آمده ولی در آیه ووجدک ضالاً فهدی به معنای گمراه نیست؛ یعنی منظور از آن نفی ایمان و توحید و پاکی و تقوا نیست. بلکه آگاهی نداشتن از اسرار نبوت، قرآن کریم، قوانین اسلام و حقایق است.
این هیچ منافات ندارد که حضرت قبل از مبعوث شدن، از اسلام، قرآن و مسائلی آگاهی نداشته باشند. خداوند متعال می­فرماید:
ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن نوراً نهدی بها من نشاء من عبادنا؛
تو نه کتاب را می­دانستی و نه ایمان را (از محتوای قرآن و اسلام قبل از نزول وحی آگاهی نداشتی ) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگانمان را بخواهیم هدایت کنیم.
خداوند در جای دیگر پیامبر  را از غافلان و از کسانی می­خواند که از برخی از چیزها آگاهی ندارند:
نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین؛
ما بهترین سرگذشت­ها را از طریق این قرآن بر تو بازگو کردیم و بی­شک قبل از این از آن خبر نداشتی.
خداوند متعال در دفاع از پیامبر آیه و وجدک ضالاً فهدی را با آیه دیگری تفسیر می­کند. و در برابر کسانی که این آیه را به معنای گمراهی می دانند، کاملاً ایستاده است. خداوند متعال می­فرماید:
ما ضل صاحبکم و ما غوی
هرگز دوست شما (رسول خدا ) نه گمراه شده و نه منحرف گردیده است.
این آیه آشکارا گمراهی را از رسول خدا  دور می­کند. بنابر این ایشان پیش از مبعوث شدن، از قرآن و محتوای دین اسلام آگاهی نداشتند، نه این که گمراه بودند. آن حضرت گمشده­ای داشتند و دنبالش می­گشتند.
مفسران برای ضلالت معانی دیگری آورده و از آن به­عنوان گم شدن متعارف یاد کرده­اند؛ از جمله:
1. رسول خدا در کودکی، در یکی از دره­های مکه گم شدند. و خداوند ایشان را به جدش عبدالمطلب برگرداند.
2. پیامبر به همراه میسره غلام خدیجه در سفر بودند که شیطان شتر حضرت را از راهی به راه دیگر هدایت کرد و جبرئیل شتر حضرت را دوباره به قافله بر گرداند.
3. وقتی کودک بودند، از معرفت خدا چیزی نمی­دانستند. در این­جا منظور از ضال، ناآگاهی است نه این که اعتقاد به خدا نداشته­اند.
4. پیامبر در مورد قبله متحیر بودند و آرزو می­کردند که کعبه، قبله مسلمانان باشد. به این جهت ضال، در این­جا به معنای متحیر است.مفسران در این مورد اقوال زیادی نقل کرده­اند.
با توجه به این مطالب، روشن می­شود که منظور از آیه ووجدک ضالاً فهدی تعالی نبوت و احکام شریعت است و قول اصح نیز همین است.
ب) و کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان.
همان­گونه ( که بر پیامبران قبلی وحی فرستادیم ) به تو نیز حقایقی را به فرمان خود وحی کردیم. تو قبل از این نمی­دانستی که کتاب و ایمان چیست.
برخی بر این باورند که رسول خدا پیش از نزول وحی، نه از کتاب آگاه بودند و نه به خدا ایمان داشتند.در حالی­که چنین نیست. این­جا ایمان را به معنای مطلق گرفته­اند که اعتقاد را نیز شامل می­شود. پیامبران الهی از ابتدای طفولیت، به خدا ایمان دارند و در مقام رسالت هستند، ولی مبعوث نشده­اند .
مفسران معانی متعددی را برای این آیه گفته و هر یک از عبارت­های آن را جداگانه تفسیر کرده­اند. ما هم ابتدا، به بیان کلمات و عبارت­های آنان خواهیم پرداخت.
نفس آیه ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان را چنین گفته­اند.
ما کنت تعرف قبل الوحی ان تقرأ القرآن و لا کیف تدعو الخلق الی الایمان؛
تو قبل از نزول وحی، می­توانستی قرآن را بخوانی و نمی­دانستی چگونه مردم را به سوی ایمان دعوت کنی.
مقصود از «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان حین کنت طفلاً فی المهد» زمانی است که طفل در گهواره بودی.
تقریباً همه مفسران منظور از “الکتاب” را قرآن کریم دانسته­اند.
برای ایمان نیز معانی متعدد گفته­اند که به برخی از آنها اشاره می­کنیم:
1. «المراد بالایمان شعائر الایمان و معالمه کالصوم والصلاة والزکاة والختان وغیرهم و من لم یتبین له شعائر الایمان کیف یتعبد بها؛مراد از ایمان، شعائر و تعالیم آن مثل روزه، نماز، زکات، ختنه کردن و غیره است. وقتی کسی شعائر ایمان برایش بیان نشده، چگونه با آن شعائر عبادت می کند؟»
2. «المراد بالایمان اهل الایمان ای من الذی یؤمن و من الذی لا یؤمن.مقصود از ایمان، اهل ایمان هستند؛ کسانی که ایمان آورده و کسانی که ایمان نیاورده­اند».
3. «الایمان هنا الصلاة؛  ایمان این جا به معنای نماز است».
4. « و یجوز ان یراد بالایمان نفس الکتاب و هوالقرآن؛ منظور از ایمان خود کتاب، یعنی قرآن است».
5. « المراد بالایمان الکلمة التی بها دعوة الایمان والتوحید وهی لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله؛ منظور از ایمان کلمه که در آن دعوت به ایمان و توحید باشد، همان لا اله الا الله و محمد رسول الله است».
6. « المراد بالایمان هو الفرائض والاحکام،مقصود از ایمان، واجبات و احکام شرعی است».
این معانی، همه از محتویات ایمان است. همان­گونه که پیداست، هیچ کسی ایمان را به معنای ایمان نداشتن به خدا معنا نکرده است. پس معنای آیه چنین است:
قبل از نزول قرآن، قرآن را نمی­دانستی و بر محتوا و تعلیمات آن آگاه نبودی و ایمان نداشتی. این تعبیر هیچ منافاتی با اعتقاد توحیدی پیامبر و معرفت عالی او و آشنایی­اش به اصول عبادت و بندگی او ندارد. خلاصه ناآگاهی به محتوای قرآن، مطلبی است و معرفت نداشتن به خداوند، مطلب دیگر.
بنابراین، آیه مورد بحث منافات ندارد با این­که رسول خدا پیش از بعثت هم ایمان به خدا داشته و اعمالش نیز همه صالح باشد. چون در این آیه، علم به تفاصیل و جزییات معارفی نفی شده که در کتاب آمده و التزام اعتقادی و عملی با آن معاف است و معلوم است که نفی علم و التزام تفصیلی، ملازم با نفی التزام اجمالی به ایمان خدا و خضوع در برابر حق نیست.
این نظریه از چند جهات جای تأمل دارد:
1. هیچ روایت صریحی وجود ندارد که پیامبر اسلام شراب می خورد یا برای بت­ها سجده می­کرد یا برای بت­ها قربانی می­نمود.
2. روایات وارده در این نظریه مبهم و گنگ است.
3. آن چه از سیره رسول خدا نزد اهل علم معروف و معلوم است، خلاف این را نشان می­دهد.
4. این قول معروف پیامبر ” بغضت الی الاصنام”،از ریشه بی­اساس است.
5. مسلمانان اعم از شیعه و سنی، متفقند که پیامبران الهی به­سبب این که مردم از آنها نفرت نداشته باشند، از تمام گناهان کبیره و صغیره – چه پیش از بعثت و چه بعد از بعثت- معصوم بودند.
در نتیجه، معلوم می­شود که این دیدگاه مردود است و هرگز مورد توجه مسلمانان نبوده. و اهل علم همیشه در رد آن قلم فرسایی کرده­اند.
دیدگاه دوم: پیامبر تابع شریعت قبل از خود بود
علما در این مورد، بحث­های زیادی را مطرح کرده­اند و نظریات مختلفی در این مورد به وجود آمده است. برخی می­گویند: ایشان تابع شریعتی بود، ولی دیگران این قول را رد کرده و گفته­اند که ایشان تابع هیچ شریعتی نبودند. برخی دیگر نیز ایشان را دارای شریعتی مستقل دانسته و اسلام اجمالی را مطرح کرده­اند.
طرف­داران این نظریه می­گویند:
انه کان متعبداً قبل­البعثة بشرع؛ رسول خدا  قبل از بعثت تابع شریعتی بودند.
حنفیان، مالکیان و شافعیان، از طرف­داران این دیدگاه به­شمار می­آیند.
اگر حضرت تابع شریعتی بودند آیا از پیامبران پیروی می­کردند یا آیین مستقلی داشتند؟
آیینی که رسول خدا  در آن زمان به آن عمل می­کردند، شریعت پیامبران گذشته بود نه همه شریعت آنان، بلکه به آن­چه نسخ آن ثابت نشده و نزد پیامبر  صحیح بوده، عمل می­کردند.
ابن­جوزی(م597) می­گوید:
کان متعبداً بشریعة کل من قبله من الانبیاء الا ما نسخ و اندرس؛
رسول خدا (ص) قبل از بعثت، بر آیین پیامبران قبلی بودند مگر آن­چه نسخ و تحریف شده بود.
طرف­داران این نظریه، دلایلی را برای اثبات مدعای خود، ارائه کرده­اند؛ از جمله این آیه قرآن:
اولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتده
آنان کسانی­اند که خداوند هدایتشان کرده، پس به هدایتشان اقتدا کن.
خداوند از پیامبران خود حضرت نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و دیگران خبر می­دهد و پیامبر اسلام  را امر می­کند تا از آنها پیروی کنند. صیغه امر بر وجوب دلالت دارد. از سوی دیگر، شریعت برخی از پیامبران با آمدن پیامبر دیگر نسخ شده است. پس منظور از این آیه چیست؟
قاضی ابویعلی(م458 ) در جواب این سؤال می­گوید:
انما امرها باتباعها فی­التوحید؛
خداوند به پیامبر  دستور می­دهد تا در امر توحید از آنها پیروی کنند.
با این حال معلوم می­شود که مقصود خداوند، یکتا­پرستی است، نه شریعت مخصوص بعد از پیامبر.
دلیل دیگر این است که چون شریعت پیامبران گذشته، به شریعت پیامبر اسلام تبدیل گردید، ما ملزم هستیم به آن احکام عمل کنیم:
ان کل ما لم یثبت نسخه من شرایع من کان قبل نبینا فقد صار شریعة نبینا و یلزمنا احکامنا من حیث انه قد صار شریعة لنا لا من حیث کان شریعة لمن قبله؛
هر آن چیزی که نسخ آن از شریعت­های پیامبران قبل ثابت نشده است، جزء آیین پیامبر  گردید. از این رو، ما را به اجرای احکام آن ملزم کرد، از آن جهت که شریعت پیامبر اسلام  بود نه از آن جهت که شریعت پیامبران قبلی باشد.
سوم این­که پیروان این نظریه، پیامبر خدا  را یکی از مکلفان انبیای قبل می­دانند، چون برای پیامبران قبلی دعوت عام قائل­اند:
ان دعوة من تقدمه کانت عامة فوجب دخوله فیها؛
دعوت پیامبران قبل عام بوده و این دعوت، پیامبر اسلام را شامل می­شود.
این قول از چند جهت اشکال دارد :
اولاً غیر از پیامبر اسلام  هیچ پیامبری دعوت عام و «کافة للناس» نداشته است.
ثانیاً پیامبر را به شریعت پیامبران قبل مکلف می­داند، در حالی­که تا حالا ثابت نشده که رسول خدا  اعمال خود را طبق آیین یکی از پیامبران انجام می­داده­اند یا نه؟
ثالثاً با دیدگاه­های دیگر در تضاد است.
چهارم این­که پیامبر قبل از بعثت، اعمالی را انجام می­داد، مانند: اعمال روزمره. این گواه بر این مدعاست:
انه کان یرکب البهیمة و یأکل اللحم و یطوف البیت؛
حضرت بر چهارپا سوار می­شدند و از گوشت­ می­خوردند. و طواف خانه خدا می کردند.
سوار شدن بر چهارپا، هیچ ارتباطی با دین پیامبر  ندارد. از سوی دیگر، از کجا معلوم که ایشان طبق شریعت انبیای قبل عمل می­کردند. و صرف شباهت، دلالت بر اخذ نمی­کند. طرف­داران این دیدگاه بر دو گروه تقسیم شدند:
گروه اول به تعین قائل بودند؛ مثل: حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی؛
گروه دوم به تعین قائل نبودند و پیروی پیامبر اسلام  را به­طور مطلق و بدون تعین می­دانستند.
دیدگاه سوم: پیروی از انبیای قبلی بدون تعین
رسول خدا  در مسأله عبادت، تابع انبیای قبل از خود بودند. ولی این پیروی به­طور مطلق است؛ یعنی بر ما روشن نیست که ایشان تابع شریعت کدام یکی از پیامبران بودند. با این­که درصدد تعین نیستیم و باور داریم که ایشان پیرو شریعت پیامبران، به­طور مطلق بودند.
علاء­الدین ماوردی (م۸۸۵) می­گوید:
والصحیح من المذهب انه کان متعبداً بشرع من قبله مطلقاً ای من غیر تعیین واحد منهم بنبینا؛
دیدگاه درست این است که ایشان به­طور مطلق، پیرو پیامبران قبل از خود بودند، بدون تعین هر یک از آن پیامبران.
ماوردی، ادعای صحت این دیدگاه را وارد کرد. ولی عده­ای با او مخالفند، به­ویژه کسانی که به تعین قائل هستند. با این حال نمی­توان ادعا کرد که دیدگاه صحیح همین است. حنفیان، مالکیان، شافعیان، ابن­باقلانی و ابوالحسن بصری با این دیدگاه مخالفت کرده­اند.
دیدگاه چهارم: پیروی از شریعت معین
عده­ای رسول خدا  را پیرو پیامبرانی همچون: حضرت آدم،  نوح،  ابراهیم،موسی،  عیسی، می­دانند. باید توجه داشت که همه پیامبران، دارای شریعت نبودند. پیامبران دارای شریعت، همان پیامبران اولوالعزم هستند. شریعت پیامبران اولوالعزم یا منسوخ شده بود یا تحریف؛ با این حال، رسول خدا  تابع کدام یکی از پیامبران بودند؟ دانش­مندان برای تعین آن کوشیده و پیامبر را تابع شریعت یکی از پیامبران قبلی به­ویژه حضرت ابراهیم  دانسته­اند. ما هم در ادامه، دیدگاه­ها را یکی پس از دیگری ذکر خواهیم کرد.
دیدگاه پنحم: تابع شریعت حضرت آدم
برخی براین باورند که پیامبر اسلام از شریعت حضرت آدم پیروی می کرده­اند:
کان علی شریعة آدم
پیامبر از آیین حضرت آدم پیروی می­کرد.
حضرت آدم  ابوالبشر، اولین پیامبر خدا و شریعت ایشان اولین شریعت است. به همین خاطر، پیامبر  را تاج شریعت حضرت آدم   دانسته­اند:

لانه اول الشرایع؛
چون­که شریعت حضرت آدم اولین شریعت است .
شاید منظور از شریعت حضرت آدم توحید و یکتاپرستی باشد، نه دستورهای دینی، چون بعد از حضرت آدم،  پیامبران دارای شریعت مثل حضرت نوح آمدند؛ با این حال شریعت حضرت آدم منسوخ شده است. پس بعید به نظر می­رسد که حضرت تابع شریعت حضرت آدم بوده باشند.
دیدگاه ششم : تابع شریعت حضرت نوح
این دیدگاه، برگرفته از این آیه قرآن کریم است:
شرع لکم من الدین ما وصی بها نوحا
آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
«گویی آیینی که تو به آن عمل می­کنی، همان شریعتی است که ما به نوح وصیت کرده بودیم.» پس طبق این آیه، حضرت تابع آیین نوح بودند. باید توجه داشت که توحید و یکتاپرستی، منظور و مقصود آیه است؛ چون بعد از حضرت نوح،  حضرت ابراهیم  شریعت جدیدی را آوردند و آیین نوح در دین ابراهیم حزم (هضم) و محو شد.
لا حجة ایضاً للقائل باتباع شرع نوح بقول تعالی: شرع لکم من الدین ما وصی … علی اتباعه فی التوحید؛
کسانی که به پیروی از شریعت حضرت نوح قائل هستند، هیچ دلیل ندارند و منظور از قول خداوند شرع لکم من الدین…. ، پیروی رسول خدا در امر توحید است.
دیدگاه هفتم: تابع شریعت حضرت ابراهیم
آنهایی که به تعبد رسول خدا قبل از بعثت معتقدند، بر این باورند که حضرت از شریعت حضرت ابراهیم پیروی می­کردند. بغوی، واحدی، اکثر حنفیان و برخی از شافعی­مذهبان از طرف­داران این نظریه هستند.
برای آشنایی با این قول، نظریه یکی از پیروان این دیدگاه را می­آوریم. شیخ جمل (م۱۲۰۴ ) می­گوید :
کان نبینا یتعبد علی دین ابراهیم ویحج و یعتمر و یتبع شریعه ابراهیم؛
پیامبر اسلام بر آیین ابراهیم بود و مسائل حج و عمره را طبق شریعت ابراهیم انجام می­داد.
طرف­داران این دیدگاه، برای مدعای خود دلایلی آورده­اند.
برخی از آیات قرآن، حضرت ابراهیم را به­ عنوان یک مسلمان ذکر کرده و آیین اسلام به عنوان آیین ابراهیم معرفی نموده است. خداوند مسلمانان را امر می کند تا از دین ابراهیم پیروی کنند. قرآن کریم می­فرماید:
ما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه بر دین حنیف و اسلام بود.
در آیه دیگر، حضرت ابراهیم  امت رسول خدا (ص) را مسلمان گفته است:
و ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل؛
در مقام تکلیف بر شما مشقت ننهاده؛ مانند آیین پدر شما ابراهیم، او شما امت را پیش از این [در صحف ابراهیم و در این قرآن] مسلمان نامیده است.
خداوند متعال می­فرماید:
قل اننی هدانی ربی الی صراط مستقیم دیناً قیماً ملة ابراهیم حنیفاً؛
بگو قطعاً مرا خدا به راه راست هدایت کرده است؛ به دینی استوار، همان آیین پاک ابراهیمی که وجودش از لوث شرک و عقاید باطل مشرکان منزه بود.
طبق ظاهر این آیه، خداوند اسلام را آیین حضرت ابراهیم دانسته و رسول خدا را به آن دین هدایت کرده است.
خداوند در آیات دیگر، پیامبر اسلام را امر می کند که از آیین ابراهیم تبعیت کنند:
فاتبعوا ملة ابراهیم حنیفاً
از آیین ابراهیم پیروی کنید.
ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفاً
به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم پیروی کنی .
از مجموع آیات به­دست می­آید، که اسلام، آئین حضرت ابراهیم معرفی شده است. خداوند پیامبر را به راه راست هدایت کرد که همان دین ابراهیم و اسلام است و پیامبر و مسلمانان، مأمورند که از دین ابراهیم پیروی کنند.
غیر از آیات، دلایلی دیگر را به­عنوان شواهد تاریخی ذکر کرده­اند؛ از جمله:
الف)پیامبر در خانواده­ای بزرگ شدند که همه یکتاپرست بودند؛ یعنی اجداد و پدر و مادر ایشان، بر آئین حضرت ابراهیمC بودند. سیوطی (م۹۱۱) می­گوید:
پدر و مادر پیامبر اسلام بر توحید و دین ابراهیمC بودند.
شیخ صدوق (م۳۸۱) می­فرماید:
اجداد پیامبر همه موحد و پیرو دین حنیف بودند و پاسدار این دین و وصی حضرت ابراهیمC بودند.
آلوسی می­گوید:
ان النبی کان احرص الناس علی اتباع دین ابراهیم؛
پیامبر در پیروی از دین ابراهیم  حریص­ترین مردم بود.
یا این که:
کان ای قبل البعثة یتحنث بغار حراء و فسر التحنث بالتحنف ای اتباع الحنفیة و هی دین ابرهیم؛
پیامبر قبل از بعثت در غار حرا تحنث می­کرد و این تحنث به تحنف یعنی پیروی دین حنیف تبدیل شد که همان آئین حضرت ابراهیم بود.
رسول خدا در غار حرا عبادت می­کرد. ولی هیچ عملی را انجام نمی­داد. عبادت ایشان فقط فکر بود نه چیز دیگربنابر دلایل مذکور، آیة­الله یعقوب جعفری بر این باور است که رسول خدا قبل از بعثت بر آیین حضرت ابراهیم Cبودند.
با وجود این همه آیات و شواهد تاریخی و روایی، برخی از اهل قلم در مخالفت با این دیدگاه برخاسته­اند. بعضی از دانش­مندان، بر این باورند که ایشان در اصل تابع هیچ شریعتی نبودند، بلکه شریعت مستقلی داشتند که همان نبوت و اسلام بود یا این­که بر شریعتی بودند، ولی آن شریعت بر ما معلوم نیست. در این­باره در جای خود صحبت خواهیم کرد.
ب) چون پیامبر افضل مخلوقات بودند، و بعید است ایشان بر دین ابراهیم باشند:
و ذلک لا یجوز لانه افضل الخلق واتباع الافضل للمفضول قبیح؛
پیروی پیامبر از آیین ابراهیم  اصلاً جایز نیست، چون حضرت افضل مخلوقاتند و تبعیت افضل از مفضول قبیح است و درست نیست.
اگر پیامبر را تابع شریعت­های قبل بدانیم، لازمه­اش این است که آن­حضرت یکی از امت­های پیامبران گذشته بوده، در حالی­که ایشان امت هیچ پیامبری نبودند:
فلم یکن امه لنبی من الانبیاء؛
پیامبر امت هیچ یکی از پیامبران نبوده است.
سید مرتضی (م۴۳۶ )در پاسخ به این اشکال می­فرماید:
به فرض پیروی پیامبر اسلام  از پیامبر سابق، لازم نمی­آید که وی برتر نباشد. چون ممتنع نیست که خداوند، آن­چه از شارع پیشین بر آن حجت قائم شده بر او واجب کند و این به­صورت اقتدا و پیروی و اتباع نباشد.
پیروی از دین یک پیامبر، در واقع پیروی از دین خداست و این گویا، افضل بودن یا نبودن نیست. پیامبر اسلام  حتی پس از بعثت نیز به پیروی از ابراهیم  مأمور می­شود و این دلیل بر افضل بودن حضرت ابراهیم نیست. با توجه به شواهد مذکور، پیامبر اسلام مأمور به پیروی از ملت ابراهیم و آیین و دین او بودند. این به معنای برتری حضرت ابراهیم نیست، بلکه پیامبر اسلام مأمور بودند تا مرام و آیین توحیدی را که بنیان گذاشت، به جهت اوضاع خاص جزیرة­العرب و احتیاج مردم و ضرورت آن زمان در آن جا اجرا نمایند.
التزام پیامبر  به این امور ( حج، نکاح، عبادت و…) مستلزم این نیست که حتماً باید متعبد به شریعت سابق خود باشد. لذا با تعبد بر شریعت خودش نیز سازگاری دارد. برخی از مستبصرین بنابر آیه ۵۲ سوره شوری، بر این اعتقادند که حضرت تابع هیچ شریعتی قبل از خود نبوده­اند:
فالقول بانه علی شرع ابراهیم او علی شرع غیره ضعیف جداً و هذه الآیة دلیل علی انه لم یکن متعبداً قبل النبوة بشرع من الشرایع؛.
قولی که پیامبر بر دین ابراهیم و غیره او بوده، جداً ضعیف است و این آیه، دلیل بر این است که پیامبر قبل از نبوت، پیرو هیچ شریعتی نبودند.
دیدگاه هشتم: پیروی از آیین موسی
قول ضعیفی دیگری مطرح هست که پیامبر اسلام تابع شریعت ودین حضرت موسی بودند. شاید این گفتار، برگرفته از قرآن کریم باشد. خداوند متعال می­فرماید:
والذی اوحینا الیک ما وصینا به ابراهیم و موسی؛
آن­چه را به تو وحی فرستادیم، به ابراهیم و موسی سفارش کردیم.
اولاً این آیه، بر توحید و یکتاپرستی دلالت دارد که میان همه پیامبران یک­سان است؛ یعنی یک قانون الهی است و هیچ ارتباطی با پیروی کردن ندارد.
ثانیاً حضرت موسی برای بنی­اسرائیل فرستاده شده بود. و با آمدن حضرت عیسی شریعت ایشان منسوخ شد. با وجود این، بی­شک پیامبر اسلام  متعبد به شریعت موسی بودند.
دیدگاه نهم: پیروی از شریعت حضرت عیسی
حضرت عیسی یکی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت هستند. تا قبل از مبعوث شدن پیامبر اسلام، دین مسیحیت و پیروانش در داخل و خارج جزیرة­العرب پخش شده بودند. این آیین در کار تبلیغ و گسترش بسیار موفق بود. بنابر این، گویا پیامبر اسلام پیش از بعثت، تابع دین و آئین حضرت عیسی بودند. در این مورد دلایلی آورده­اند؛ از جمله:
1. پیش از بعثت پیامبر اسلام این آیین رسمی و غیرمنسوخ بوده است.
2. حضرت عیسی مبعوث به سوی تمام مکلفان بوده که پیامبر اسلام3 قبل از بعثت نیز یکی از مکلفان است، لذا باید معتقد بود که حضرت نیز به شریعت او عمل می­کرده­اند.
3. گفته شده که: «لانه اقرب الانبیاء و لانه الناسخ لما قبله من الشرایع؛ حضرت عیسی، نزدیک­ترین انبیا به پیامبر اسلام و شریعت او ناسخ تمام شریعت­های قبل است.
ابواسحاق اسفراینی، یکی از طرف­داران این نظریه است.
از مجموع این اقوال می­توان سه نتیجه گرفت:
الف) حضرت عیسی نزدیک­ترین پیامبران به رسول خدا است و هیچ پیامبر و شریعتی بین آنها وجود ندارد.
ب) دین حضرت عیسی ناسخ شریعت­های قبل است و تا زمان پیامبر اسلام منسوخ نشده بود.
ج) شریعت حضرت عیسی  جهانی بوده و پیامبر را هم شامل می­شود.
مسلمانان با توجه به شواهد قرآنی، معتقدند که دین حضرت عیسیCتحریف شده و پیامبر از آیین تحریف شده هرگز پیروی نمی­کرد. یک سری گزارش­های تاریخی، این ادعا را اثبات می­کند؛ از جمله، شیخ توسی( م۴۶۰) می­فرماید:
در آن زمان شریعت حضرت عیسی قطع شده و نقل از آن مندرس گردیده بود و تا عیسی اتصال نداشت.
قاضی عیاضی(م544) نیز می­گوید:
اذ لم یثبت عموم دعوة عیسی بل الصحیح انه لم یک لنبی دعوة عامة الا لنبینا؛
دعوت عمومی و جهانی حضرت عیسی ثابت نشده و قول صحیح و مشهور، این است که هیچ پیامبر غیر از پیامبر اسلام دعوت عمومی و جهانی نداشته است.
اگر دعوت حضرت عیسی عمومی نباشد، معلوم می شود که مختص به پیروان حضرت موسی بوده است.
ان عیسی کان مبعوثاً لبنی اسرائیل فلا یکون ناسخاً لاولاد ابراهیم من اسماعیل؛
عمومیت دعوت حضرت عیسی، مسلم نیست و ایشان برای بنی­اسرائیل مبعوث شده بود و ناسخ دین اولاد ابراهیم از اسماعیل نبوده است.
پیامبر اسلام در محیطی زندگی می­کرد که هیچ گونه اطلاعی از عیسی Cو دین او نداشتند و بیشتر مردم بت می­پرستیدند و اندکی هم که خداشناس بودند، خود را حنفا می­دانستند. اگر حضرت پیرو دین مسیحیت بود، نقل می­شد، در حالی­که هیچ دلیلی بر این نداریم. سفر پیامبر به شام و ملاقات ایشان با راهب مسیحی نیز ضعیف است. اگر به فرض صحیح باشد، در آن ملاقات چند دقیقه نمی­تواند دین مسیحیت را اختیار کرده و احکام آن را فرا گرفته باشند. و هیچ دلیلی نداریم که حضرت، به علمای مسیحی و کتاب­های آنها مراجعه کرده باشند. از سوی دیگر، پیامبر اسلام نه خواندن می­توانست و نه نوشتن. با وجود این نمی­توانست از کتاب­های مسیحیان استفاده کند.
اگر پیامبر اسلام را تابع آیین یکی از پیامبران قبل بدانیم، این سؤال مطرح می­شود که آیا پیامبر  از اصول آن آیین پیروی می­کردند یا از فروع؟ به گفته برخی از دانش­مندان حضرت از فروع پیروی می­کردند نه اصول:
کان متعبداً قبل نبوته بشرع من قبله حیث ان یکون مخصوصاً بالفروع دون الاصول؛
پیامبر قبل از بعثت، تابع شریعت پیامبر قبل از خود بودند ولی این پیروی، فقط در فروع بود نه در اصول.
قاضی عیاضی و حلوانی از طرف­داران این نظریه هستند.
دیدگاه دهم: معتقدان به توقف
طرف­داران این دیدگاه، معتقدند که پیامبر اسلام اعمال خود را طبق شریعت انجام می­داده­اند، ولی این شریعت برایشان معلوم نیست. مدعی­اند که هیچ دلیل عقلی و نص اجماعی در این مورد وجود ندارد.
امام غزالی( م۵۰۵ )، قاضی عبدالجبار (م۴۱۵)، ابن­انبار، ابوهاشم، ابوالجطاب، ابن­قشیری، الکیا، امام حرمین، سیف­الدین آمدی، سیدمرتضی (م 436) و امام نووی از پیروان این دیدگاه هستند.
به استناد این گروه، هیچ دلیل معتبر به تعبد و یا عدم تعبد حضرت نسبت به ادیان گذشته در دست نیست.
امام نووی در کتاب خود الروضة می­نویسد:
انه لیس فیه دلالة عقل و لا ثبت نص و لا اجماع.
در این مورد هیچ دلیل عقلی وجود ندارد و نص هم در این مورد ثابت نیست و هیچ اجماعی منعقد نشده است.
بنابراین، شریعت حضرت محمد  برای مبهم است. معتزله از پیروان این دیدگاه هستند:
ذهبت المعتزلة الی انه لا بد ان یکون علی دین و لکن عین الدین غیر معلومة عندنا.
فرقه معتزله براین باورند که پیامبر دست­کم بر دینی بوده ولی کدام دین، بر ما معلوم نیست.
کسانی دیگر غیر از معتزله هم­چنان که ذکر شده بر این اعتقاد هستند: «کانت عبارة غیر معلومة».
سیدمرتضی (م۴۳۶ ) همین نگرش را درست می­داند:
والثالث: التوقف و هذا هو الصحیح.
دیدگاه سوم، معتقدان به توقف هستند؛ نظریه درست همین است.
پیروان مذهب معتزله، برای عقل بیش از هر چیز ارزش قائل هستند. لذا به عقل­گرایان شهرت دارند. به همین دلیل، پیروان این مذهب گفته­اند که حضرت بر شریعت عقل بوده است:
انه تعبد بشریعة العقل.
پیامبر طبق شریعت عقل عبادت می­کرد.
بعضی این قول را باطل دانسته­اند به­دلیل این­که اصلاً عقل شریعت ندارد.شاید منظور از شریعت عقل، این باشد که هر چه با عقل سازگاری داشت و با عقل خود تشخیص می­دادند، به­آن عمل می­کردند. حالا نحوه اعتکاف و حج چگونه بوده است؟ آیا طبق شریعت و آیین خود بوده یا از شریعت پیشینیان الهام می­گرفت؟ و یا به­صورت سومی بود، فعلاً برای ما مطرح نیست.
این استدلال­های عقلی در صورتی پذیرفتنی است که دلیل شرعی و نقلی بر تعبد پیامبر اسلام  قبل از بعثت به آیین خود نداشته باشیم. به نظر می­رسد طرف­داران این نظریه، کسانی­اند که متعقدند پیامبر اسلام  پیش از بعثت، پیامبر بوده­اند لذا بر آیین خود که همان دین اسلام است متعبد بوده­اند آنان شواهدی را در این زمینه بیان می­کنند.
دیدگاه یازدهم: پیامبر تابع هیچ شریعتی نبودند
برخی معتقدند که پیامبر اسلام  تابع هیچ آیین و شریعت قبل از خود نبودند؛ از جمله قاضی ابوبکر باقلانی، عصام­الدین حنفی (م 1195)، شربینی، محیی­الدین شیخ­زاده(م 951)، میرزای قمی، شیخ­توسی(م461) و ابن­تیمیه(م 728).
این گروه از علما، می­گویند: ما هیچ دلیلی نداریم که حضرت تابع آیین و شریعتی باشد. بالعکس شواهدی وجود دارد که نشان می­دهد که تابع هیچ شریعتی نبوده است. فخرالدین رازی (م606) در این مورد دو دلیل مطرح می­کند:
1. انه لو کان متعبداً بشرع احد لوجب علیه الرجوع الی علماء تلک­الشریعة ولاستفتاء منهم و لاخذ بقولهم و لوکان کذلک لاشتهر ولنقل بالتواتر قیاساً علی سائر احواله فعبث لم ینقل علینا ما کان متعبداً بشرعهم؛
اگر پیامبر بر شریعتی معتقد بود، لازم می­آمد که به آن رجوع کند یا به علما یا به استفتائات یا به اقوال آنها. اگر چنین بود، مشهور می­شد و نسبت و سایر اعمالش به تواتر نقل می­شد، در حالی­که هیچ گزارشی نقل نشده و متعبد به آئین و دینی نبودند.
2. انه لوکان علی ملة قوم لافتخر به اولئک القول و نسبوه الی انفسهم و لاشتهر ذلک؛
اگر پیامبر در شریعت قومی بود، آن قوم به آن افتخار می­کردند و آن حضرت را به خود نسبت می­دادند و این کار شهرت می­یافت.
برخی از مفسران بنابر آیه ۵۲ سوره شوری، این آیه را دلیل بر پیروی نکردن پیامبر از هر نوع شریعتی می­دانند:
ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان؛
تو پیش از این نمی­دانستی که کتاب و ایمان چیست.
«و هذه الآیة دلیلاً علی انه لم یکن متعبداً قبل النبوة بشرع من الشرائع المتقدمة فلم یکن امة من الانبیاء»؛ این آیه دلیل بر آن است که پیامبر اسلام قبل از بعثت، متعبد به هیچ شریعتی از شریعت­های قبل از خود و امت هیچ پیامبر نبودند.
از علمای امامیه هم شیخ توسی(م460)، میرزای قمی و جعفر سبحانی همین اعتقاد را دارند. شیخ توسی می­فرماید:
عندنا ان النبی لم یکن متعبداً بشریعة من تقدمه من الانبیاء لا قبل النبوة ولا بعدها ؛ما معتقدیم پیامبر اسلام چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت، متعبد به هیچ شریعتی قبل از خود نبودند.
قاضی عیاضی(م544) می­­گوید: « نظر درست همین است.»
پیروان این دیدگاه برای حضرت رسول شریعت مستقلی قائلند که همان اسلام است.
دیدگاه دوازدهم: پیامبر شریعت مستقل داشته­اند.
مقصود از شریعت مستقل، همان اسلام اجمالی است؛ زیرا پیامبر اسلام 3 قبل از بعثت، نبی بودند و هر چه تشخیص می­دادند که حق و درست است، به آن عمل می­کردند. گروهی از دانش­مندان در این دیدگاه، عبارتند از: احمد حنبل(م243)، علامه مجلسی(م 1111) ، عبدالرحمان جامی(م 898) ، شیخ توسی(م460) ، محمدانور کشمیری و قرطبی(م761).
علامه مجلسی(م 1111) می­فرماید:
انه کان قبل البعثة مذ اکمل الله عقله فی بدو سنن نبیاً مؤیداً بروح القدس.
پیامبر اسلام قبل از بعثت و از زمانی که خداوند عقل او را کامل کرد، پیامبر بود و توسط روح­القدس تایید شده بود.
عصام­الدین حنفی(م 1195) اعتقاد دارد:
کان فی مقام النبوة قبل الرسالة و کان یعمل بما هو الحق.
رسول خدا قبل از رسالت در مقام نبوت بود و به آن حق عمل می­کرد و قول درست­تر همین است.
برخی اعتقاد دارند که رسول خدا مسلمان به­دنیا آمده­اند؛ از جمله:
1. احمدبن­حنبل که آیه ۶ سوره صف را به­عنوان مدرک ارائه کرده است.
و اذ قال عیسی بن مریم یابنی اسرائیل انی رسول­ا… الیکم مصدقاً لما بین یدی من التوراة و مبشراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد؛
و هنگامی که عیسی­بن­مریم گفت: ای بنی­اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی­که تصدیق­کننده توراتم که قبل از من فرستاده شده و بشارت­دهنده به پیامبری هستم که بعد از من می آید و نام او احمد است.
این آیه مقصود را می­رساند؛ چون به آمدن پیامبر اسلام اشاره دارد. اگر منظور از پیامبر بودن پیامبر اسلام  باشد، این واضح است؛ چون پیامبر اسلام  پیش از بعثت، در مقام نبوت بودند ولی مأمور نبودند. این آیه هیچ اشاره­ای به مسأله مورد نظر ندارد.
2. علامه مجلسی(م1111) در این مورد، روایتی را چنین نقل می­کند:
عن الاحول قال: سألت اباجعفر عن الرسول والنبی والمحدث قال : الرسول الذی یأتیه جبرئیل قبلاً فیراه و یکلمه فهذا الرسول ، و أما النبی فهو الذی یری فی منامه نحو رؤیا ابرهیم و نحو ما کان رأی رسول­الله من اسباب­النبوة قبل الوحی حتی اتاه جبرئیل من عند الله بالرسالة و کان محمد حین جمع له النبوة و جائته الرسالة من عند الله یجیئه بها جبرئیل و یکلمه بها قبلاً.
احول می­گوید: از اباجعفر باقر(ع) ویژگی­های رسول، نبی و محدث را سؤال کردم. فرمود: «رسول کسی است که جبرئیل در برابر او مجسم شود و او جبرئیل را می بیند و با او سخن می­گوید؛ نبی کسی است که در خواب می­بیند مانند خواب­هایی که حضرت ابرهیم می­دید و مانند خواب­هایی که رسول خدا پیش از وحی رسالت و مجسم شدن جبرئیل می­دیدند، محمد رسول خدا در آن هنگام که صاحب هر دو مقام نبوت و رسالت بودند، جبرئیل این احکام رسالت را به او ابلاغ می کرد و با او رویاروی سخن می­گفت».
در این روایت چند نکته جالب توجه است:
1. این روایت در صدد تفاوت جایگاه پیامبران الهی است؛
2. از این روایت معلوم می شود که پیامبر اسلام هم رسول بودند و هم نبی؛
3. پیامبر اسلام قبل از بعثت، بنابر نبی بودنشان خواب­های حقیقی می­دیدند؛
4. تا قبل از بعثت، هیچ ارتباطی با جبرئیل نداشتند؛
5. جبرئیل بعد از بعثت، احکام را به پیامبر ابلاغ می­کرد؛
6. کیفیت خواب­های پیامبر اسلام را بیان نمی­کند.
نبوت رسول خدا با رؤیاهای صادقه آغاز گردید رؤیایی ندید مگر مانند سپیده­دم؛ سپس خلوت در حرا برای حضرت لذت­بخش بود. این رؤیاها جزیی از نبوت و یا نوعی وحی و یا دوره آمادگی بود و بسان رؤیای ابراهیم عین حقیقت و متن دافع بود.
یعنی رؤیای صادقه پیامبر اسلام  چندی قبل از بعثت برای آماده کردن ایشان برای رسالت خطیر بود، نه این­که از همان دوران طفولیت رؤیای صادقه می­دید و احکام را دریافت می­کرد.
این روایت بر مدعای مرحوم مجلسی، دلالت روشنی ندارد؛ چون در آن، تنها از رؤیای پیامبر پیش از رسالت سخن گفته شده و آن ممکن است درباره اصول اعتقادات یا آماده­سازی پیامبر برای رسالت باشد.
3. در این مورد روایت مشهوری را نقل می­کند که پیامبر می­فرماید:
کنت نبیاً و آدم بین الماء والطین- یا- کنت نبیاً و آدم بین الروح والجسد؛
من پیامبر بودم، در حالی­که آدم میان آب و گل – یا- میان روح و جسم بود.
این روایت از دو جهتِ سندی و محتوایی، جای تأمل دارد:
این روایت مرسله به­شمار می­آید که از طریق شیعه سندی برای آن دیده نشدهو از منظر اهل سنت هم ضعیف است؛ یعنی روایت با این لفظ « بین الماء والطین» اصل و اساس ندارد.
این حدیث درباره عالم ارواح پیش از خلقت آدم است که گاهی به آن عالم ذر گفته می­شود. این دلیل بر شرافت و برتری شأن و رتبه پیامبر نسبت به پیامبران دیگر است. همه انبیا حضرت را بشارت می­دادند و این روایت، دلیل نمی­شود که پیامبر اسلام 3پیش از بعثت هم پیامبر بوده و به شرع خود عمل می­کرده است.
4. حضرت علی می­فرماید:
لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من دون ان کان فطیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره؛
از وقتی که پیامبر از شیر گرفته شد، خداوند بزرگ­ترین فرشته خود را مأمور تربیت او کرد تا شب و روز او را به راه­های بزرگ­واری و زیبایی­های اخلاقی عالم راه­نمایی کند.
ما با این موضوع که پیامبر اسلام  در آن زمان نبی بودند و همراه آن حضرت ملکی بود، مشکلی نداریم. ولی این حدیث، می­رساند که آن فرشته، راه­نمای پیامبر در امور اخلاقی است. و روایات رسیده که فرشته­ای همیشه مواظب حضرت بوده، همه در مورد اخلاقیات است نه چیز دیگر، در حالی­که پیامبر اسلام پیش از بعثت، از قرآن و شریعت هیچ اطلاعی نداشتند. خداوند می­فرماید:
و ما کنت ترجو ان تلقی الیک الکتاب الا رحمة من ربک فلا تکونن ظهیراً للکافرین؛
و تو امیدوار نبودی که بر تو کتاب القا شود، بلکه این رحمتی از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش.
این آیه مانند آیه ۵۶ سوره شوری است: ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان.
5. پیامبر اسلام3 از همه پیامبران افضل و برتر هستند و تابعیت فاضل از مفضول، قبیح است.از این رو، پیامبر3 دارای شریعت مستقلی بودند.
در این­که رسول خدا3 برترین انبیا بودند، شکی نیست ولی افضلیت پیامبر3 به نحو کلی است و لازمه آن بهره­مندی از همه معجزات پیامبران گذشته نیست؛ برای مثال، پیامبر اسلام3 عصایی چون عصای موسی نداشتند.سیدمرتضی (م ۴۳۶ ) در این مورد می­فرماید:
به فرض پیرویی پیامبر اسلام از پیامبران سابق، لازم نمی­آید که وی غیر برتر باشد، چون ممتنع نیست که خداوند آن­چه از شرایع قبل بر آن حجت قائم شده، بر او واجب کند و این به صورت اقتدا و اتباع نباشد.
اگر پیامبر اسلام3 دارای شریعت مستقلی بودند، این شریعت از کی آغاز شده از دوران طفولیت یا بعد از آن؟ پیامبر3 از کجا متوجه شدند که دارای شریعت مستقلی هستند و باید به آن عمل کنند؟
برخی در جواب گفته­اند که بر پیامبر اسلام3 وحی خفی یا کلماتی وحی­مانند نازل می­شده است.
شیخ توسی(م460) می­فرماید:
و یقول اصحابنا: انه قبل البعثة کان یوحی الیه باشیاء تخصه و کان یعمل بالوحی لا اتباعاً لشریعتة قبله؛
علمای ما می­گویند: قبل از بعثت مطابق آن چیزهای که مختص پیامبر بوده، به آن­حضرت وحی می شد و پیامبر با وحی عمل می کرد نه این­که تابع شریعت قبلی باشد.
عصام­الدین حنفی می­گوید:
کان فی مقام النبوة قبل الرسالة و کان یعمل بما هوالحق الذی ظهر علیه فی مقام نبوته بالوحی الخفی والکشوف الصادقة؛
پیامبر اسلام قبل از رسالت، در مقام نبوت بود و در مقام نبوت، بر آن­چه حق بود، طبق وحی خفی و رؤیاهای صادقه عمل می­کرد.
این گفته­ها مبهم هستند، چون از کیفیت و نحوه چگونگی وحی خبر نمی­دهند. اگر بر پیامبر اسلام3 وحی می­شد و طبق وحی عمل می­کرد، پس حضور فرشته یا ملکی همراه آن­حضرت چه معنا دارد؟ شریعت مستقل پیامبر اسلام3 بعد از بعثت، به شریعت دین اسلام تبدیل گردید، یعنی آیینی که پیامبر قبل از بعثت به آن عمل می­کرد، همین اسلام کنونی است.

نتیجه

بنابر تحقیق انجام شده و بررسی پیشینه دین پیامبر قبل از بعثت، بر اساس تفحص و تتبع در آیات، روایات و گزارش­های تاریخی، به دو نتیجه رسیدیم که پیامبر، اعمال خود را بر اساس آیینی انجام می­داده­اند ولی آن آیین بر ما معلوم نیست. این در اصل همان دیدگاه قائلان به توقف است؛ یا این­که حضرت، دارای شریعت و آیین مستقلی بوده­اند که همین دین اسلام است.


منبع : پرسمان